بررسی مباحثبلاغی در صحیفه سجادیه
بررسی مباحثبلاغی در صحیفه سجادیه
امام سجاد زینالعابدین علی بن الحسینعلیهالسلام یکی از آن رادمردان تاریخ بشری است که از ذریه طیبه آخرین پیامبر خداوند بر روی زمین، و از رهبران شایسته و بحق آخرین دین اوست.
امام زینالعابدینعلیهالسلام در روزگاری زندگی میکرد که اسلام دهههای اولیه ظهور خود را میگذرانید و در همین دوران اندک دستخوش حوادث بسیار گشته بود. جنگهای متعددی پشتسر گذاشته و چهرههای تابناک و بینظیری را از دست داده بود. خلافت و رهبری جامعه مسلمین به دست نااهلانی افتاده بود که کمترین شایستگی نداشتند و غاصبانه بر امت مسلمان صدارت میکردند. ارزشهای دینی دستخوش تغییر و تحریف امویان قرار گرفته بود. احکام اسلام بازیچه دست افرادی چون حجاج و عبدالملک مروان واقع شده بود که مردم را به کمترین بهانهای به دست جلادان میسپردند. ظلم و ستم و اختناق، جامعه اسلامی را فراگرفته بود. طبیعی استبا وجود چنین جامعه و چنین حکومتی، تربیت و هدایت دینی مردم و پرورش روحی آنان تا چه حد دشوار میبود.
در چنین اوضاع اجتماعی ناگوار، امام سجادعلیهالسلام دعا را مهمترین و برترین عمل به منظور ایجاد حفظ ارتباط روحی و عبادی مردم با خداوند و حفظ کیان اسلام و قرآن، ارزیابی فرمود. آن حضرت از این طریق مردم را به لحاظ معنوی تقویت کرد و در خلال آن هشدارهای سیاسی و نصایح مهم اجتماعی و اخلاقی را متذکر گردید و امت اسلامی را از انحطاط بیشتر نجات داد و سعی کرد زنگار خمودی و یاس را که زیر فشار و خفقان بنیامیه به وجود آمده بود از رخسار جامعه اسلامی بزداید و بدانها جان تازهای بخشد.
امام، زبان صراحت در هدایت را ناگزیر وانهاد و به زبان دعا پرداخت. زیرا دعا زبان درون است. زبانی است که انسان همواره با پروردگار خویش در حال رازونیاز است. دعا نوعی رابطه روحی و معنوی میان مخلوق و خالق است و از اینرو یکی از ارکان عبادات عملی و نظری ماست. البته دعا تنها لفظ نیست، صرف نیت نیز نوعی دعاست اما اگر به لفظ درآید نمود خارجی مییابد که منحصر به زمان و مکان خاصی نیست. در هر حال انسان باید خاشع درگاه ربوبی و داعی فضل و کرم او باشد.
مجموعه دعاهای امام سجادعلیهالسلام تحت عنوان صحیفه کامله سجادیه سالهاست در دسترس عموم مسلمانان بویژه شیعیان قرار دارد و هر کس فراخور شایستگی و استعدادش از آن سود میبرد.
صحیفه سجادیه مشهور که در دسترس است، مشتمل بر پنجاه و چهار دعاست. بنابر قولی، عمیدالرؤساء رضیالدین ابومنصور هبةالله ابن حامد الحلی (1) متوفی به سال609 ه . آن را از بهاءالشرف ابوالحسن محمدبن الحسن ابن احمدبن علی بن محمدبن عمربن یحیی العلوی الحسینی روایت کرده است و او هم با هشت واسطه که در مقدمه خود صحیفه نام آنان آمده است از یحییبن زید بن علی بن الحسینعلیهالسلام نقل کرده است.
لازم است در این جا به این نکته مهم اشاره کنیم که از نسخههای صحیفه سجادیه دو نسخه معتبرترین و کهنترین ستیکی نسخهای به خط امام محمدباقر و انشای امام سجادعلیهماالسلام که به احتمال اینک در نزد امام زمان ارواحنا له الفداء نگهداری میشود و دیگر نسخهای استبه خط زیدبن علی بن الحسینعلیهماالسلام و انشای خود آن حضرت. هر دو نسخه با هم کاملا منطبق هستند. اصل نسخه زیدبن علیعلیهالسلام نیز گویا اینک در کتابخانه واتیکان نگهداری میشود که بدان دسترسی نیست. (2)
در سلسله ناقلان صحیفه که در بالا بدان اشاره شد ملاحظه میشود که منتهی به یحیی پسر زیدبن علیبن الحسینعلیهماالسلام است، یعنی آنچه در دسترس است منقول از نسخه زید است نه نسخه امام محمدباقرعلیهالسلام اگر چه هر دو نسخه کاملا یکسان هستند و این امر در مقدمه نسخهای خطی از صحیفه تصریح شده است که در سال 1348 در مشهد مقدس و هنگام تخریب دیوار حرم مطهر حضرت امام رضاعلیهالسلام در اجرای طرح توسعه آن، پیدا شده و از نسخهای که بهاءالشرف نقل کرده است کهنتر است.
نسخه مکشوفه به خط «حسنبن ابراهیم بن محمد الزامی» است که در سال416 ه . نوشته و از ابوبکر محمدبن علی الکرمانی روایت کرده است و او هم با هشت واسطه که در مقدمه صحیفه مزبور نام آنها آمده است از قول یحییبن زید بن علیعلیهالسلام آن را نقل کرده است.
ملاحظه میشود که این نسخه هم منتهی به یحییبن زید است ولی از نظر سلسله رواة و سند با نسخه مشهور (بهاءالشرف) متفاوت است. همچنین دعاهای ماثوره از امامعلیهالسلام در نسخه مکشوفه در بعضی موارد از حیث عبارات و الفاظ یا تقدم و تاخر پارهای از دعاها و تعداد آنها و ذکر صلواتها با نسخه مشهور تفاوت دارد.
در مقدمه صحیفه مکشوفه نوشته شده است که «متوکل» (اولین کسی که از یحیی بن زید صحیفه را روایت کرده است) در بازگشت از سفر حج، یحیی پسر زیدبن علی بن الحسینعلیهماالسلام را ملاقات میکند که پس از شهادت پدرش (زید) به طرف خراسان رهسپار بوده است. یحیی سراغ پسر عمویش یعنی امام جعفر صادق را از او میگیرد و از وضع مدینه میپرسد. پس از گفتگوی مفصلی که میان آن دو صورت میگیرد یحیی نسخهای از صحیفه را که پدرش زید بدو سپرده بوده به امانتبه متوکل میسپارد تا آن را به پسر عموهایش محمد و ابراهیم بن عبدالله بن الحسن بن الحسن بن علی بن ابیطالبعلیهالسلام برساند. متوکل پس از گذشت زمانی، و پس از کشته شدن یحیی، به مدینه بازمیگردد و در آن جا به خدمتحضرت امام جعفر صادقعلیهالسلام میرسد و صحیفه را به آن حضرت نشان میدهد و امام میفرماید که به خدا سوگند این خط عمویم زید است. متوکل میگوید آن گاه امامعلیهالسلام نسخهای از صحیفه را میآورند که مانند همان صحیفه تقدیمی یحیی بوده است و حتی یک حرف هم اختلاف نداشتهاند و امامعلیهالسلام میفرماید این صحیفه را جدم (امام زینالعابدینعلیهالسلام) املا فرموده و پدرم امام محمدباقرعلیهالسلام نوشته است. (3)
به هر حال آنچه مسلم است این است که آنچه امروزه به عنوان صحیفه سجادیه در دسترس و مورد استفاده مردم است، همان است که حضرت امام زینالعابدین فرموده است تا چراغ راه زندگی و هدایت مردم باشد، نه فقط در آن زمان بلکه در همه دورهها و برای همه نسلها. پس بنابراین از نظر اعتبار و مستند بودن هیچ گونه تردیدی در آن نیست و آن اختلافات جزیی که میان نسخه مکشوفه با نسخه مشهور وجود دارد، اصل معتبربودن و مستند بودن صحیفه را مخدوش نمیسازد و با کمال اطمینان باید آن را کلام معصوم دانست و از چشمه جوشان معارف آن نوشید و راه تزکیه و هدایت را از آن یافت و طریقه پیوند جان به خالق را آموخت.
صحیفه سجادیه را به لقبهای مختلف ملقب کردهاند، مانند انجیل اهلبیت، زبور آل محمدصلی الله علیه وآله، اختالقرآن (خواهر قرآن) و قرآن صاعد. همچنان که نهجالبلاغه را اخالقرآن (برادر قرآن) لقب دادهاند. صحیفه دایرةالمعارفی است دربردارنده اصول عقاید اسلامی و مبانی فضایل اخلاقی و سرشار از نکات عرفانی و مضامین سیاسی و اجتماعی و مفاهیم بدیع معنوی و کتاب خودسازی و تهذیب نفس و رشد و کمال روحی.
به لحاظ ادبی، از آنجا که دارای ادب نیایش است، شان و مقامی ویژه و منحصر به خود دارد. از زیباترین متون ادبی مذهبی است که متاسفانه تاکنون از لحاظ زیباییشناسی ادبی و سبک و اسلوب کلامی آن مورد تحلیل و دقت قرار نگرفته است و تنها از حیث معنی و مبانی اعتقادی و ظرایف عرفانیاش شرح و تفسیر شده است. زبان و کلام امام سجادعلیهالسلام همچون علیعلیهالسلام و جد بزرگوارش پیامبر گرامی اسلامصلی الله علیه وآله ملهم از وحی الهی است که چشمهسار نبوغ ایشان در قالب نیایشهای نغز و راهگشا، جاری شده است که بحق شایسته تحقیق و تتبع است. صحیفه میراث گرانقدر پیامبر و اهلبیت مطهر اوست که فوق کلام مخلوق و دون کلام خالق است. اثری است جاودانی و پرارزش که پاسداری از آن بر پیروان و عاشقان اهلبیتعلیهمالسلام واجب است. حقیقت این است که وسعت عرصه بلاغت صحیفه در عین گستردگی آفاق، با درجات عالیه و کامله نبوغ کلامی علیعلیهالسلام در نهجالبلاغه متفاوت است و با کاوش و دقت در آن درمییابیم که امامعلیهالسلام بنا به ملاحظات زمان و مقتضای حال و مقام و ایجاب خصلت ذاتی دعا و نیایش، زبان گفتاری سادهای را برگزیدهاند که در عین سلاست و روانی و بی کمترین تعقید لفظی و معنوی به نحوی است که عام و خاص به تکرار و فراگیری و استفاده آسان و درک مفاهیم ومعانی بلند آن توانایند و هر کس به قدر شعور و توان خود از آن بهرهمند میگردد. اساسا ادب دعا ویژگیها و اسلوبهایی از جمله سادگی در بیان دارد که آن را از زبان خطابه و رساله و وعظ متمایز میکند. از طرف دیگر شاید بشود گفت که زمان حضرت علیعلیهالسلام که در سال 30 عامالفیل متولد شدند و در سال 40 هجری به شهات رسیدند، زمان نزول قرآن و خود حضرت یکی از کاتبان وحی بوده است و در آن زمان ستیز ادبی میان نوابغ و نخبگان ادب عرب با قرآن که یکی از وجوه اعجاز آن بلاغت و فصاحتبینظیر آن است، در اوج خود قرار داشت و در همان دوران یا اندکی بیشتر خطبای بزرگی که در میان عرب هم بسیار مشهور بودند مانند قسبن ساعده ایادی و اکثم بن صیفی و حارثبن عباد و غیره زندگی میکردند و کمی بعد که به زمان حضرت علیعلیهالسلام نزدیکتر بود و حتی در خود زمان آن حضرت که خطابه در پیشرفتهترین حد خود در زبان عرب قرار داشتخطبای معروف و بزرگی همچون سحبان وائل زندگی میکردند لذا طبیعی بود که کلام امام به عنوان نخستین پاسدار راستی و درستی و برترین نگهبان دین خداوند پس از پیامبر، تحت تاثیر مستقیم وحی الهی و ملهم از آن و نشات گرفته از ملکه فصاحت و بلاغت آن وجود شریف، در اوج عظمتبلاغی بعد از قرآن قرار داشته باشد که حتی بنابر رقابت و جدال ادبی نیز سرآمد اقران خود باشد. امام علیعلیهالسلام زبان گفتاری بسیار قوی و محکم و سرشار از رموز ادبی را برگزیدهاند که بدون شک در نبرد ادبی و اعجاز بلاغی در هیچ زمان هماورد نداشته و نخواهد داشت. همه این ملاحظات در زمان حضرت امام زینالعابدینعلیهالسلام که در سال 38 هجری متولد و در سال 94 وفات یافتند وجود نداشته یا بسیار کمرنگ بوده است. از اینروست که میبینیم نهجالبلاغه دارای عظمت و نبوغ بلاغی و ادبی بسیار والایی پس از قرآن است.
با این همه اگر صحیفه را نیز که به لحاظ غرض و هدف خاص مترتب بر آن، دارای سبک مخصوص به خود استبا دقت مطالعه کنیم درمییابیم که استفاده امام از تشبیه و کنایه و زبان مجاز و استعاره بسیار ظریف و زیبا بوده و مضامین را با ترکیباتی روحنواز بیان کرده است که از همین امر میتوان چنین نتیجه گرفت که اگر امام میخواستند و ادب دعا اقتضا میکرد، میتوانستند از حیث ادبی کلامی بسیار متفاوتتر از آنچه فرمودهاند، با انتخاب کلمات و ترکیبات مجازی و استعاری عمیقتر برگزینند; اما ایشان معانی دقیق عرفانی و فلسفی و اعتقادی را با کلامی ساده و رسا و شیوا بیان فرمودهاند و جایی مشاهده نمیشود که از کلمات مهجور و ثقیل و دشوار استفاده کرده باشند. کلام ایشان مسجع و روان و سلیس و بدور از تکلف و تصنع لفظی و برخوردار از نکتههای برجسته و مهم اخلاقی و اجتماعی و سیاسی است.
امامعلیهالسلام کلام خود را با حمد و ستایش پروردگار و ذکر برخی صفات او و آفرینش آفریدهها آغاز فرمودهاند چنان که حضرت علیعلیهالسلام در نهجالبلاغه چنین کرده و این سنت پیامبر اسلام بوده است و بالاتر از آن خود قرآن است که با حمد و ستایش خداوند (سوره حمد) آغاز گردیده است. پس امام سجادعلیهالسلام در این کار از سبک قرآن کریم و اجداد بزرگوارش پیروی و سخن خود را با سخنان آنان هماهنگ کرده است. همین اسلوب گفتاری پس از امام سجادعلیهالسلام در کلام دیگر ائمهعلیهماالسلام و بعدها سخنان بزرگان و علمای دین پیوسته رعایتشده است و بلکه از جمله ضرورتها در آداب بندگی گردیده است که در دعا - وسیله بارز و مطمئن اتصال انسان به خدا - تجلی نموده است. امام صادقعلیهالسلام میفرماید:
«ان دعاء لایکون قبله تحمید فهو ابتر انما التحمید ثم الدعاء» یعنی دعایی که پیش از آن ستایش خداوند نباشد ابتر ستباید نخستحمد خداوند باشد آنگاه دعا.
حضرت رسولصلی الله علیه وآله میفرماید: «کل امر ذی بال لم یبدا فیه بالحمد فهو اقطع» یعنی هر کار قابل اهمیتی که با حمد الهی آغاز نشود نافرجام خواهد بود. در کلام امامعلیهالسلام به لحاظ آغاز نمودن با حمد خداوند که مناسب مقام و مقتضای دعا و بیان حاجت است، صنعتبدیعی «حسن الابتداء» است که به آن «حسن الافتتاح» و «براعت المطلع» و «براعت استهلال» هم میگویند. به گونهای که شنونده را مجذوب و علاقهمند به شنیدن تا انتهای کلام میکند.
«حسن الابتداء» در هر سخن نثر و نظمی امری استبسیار مهم و حساس زیرا طلیعه سخن است و نخستین کلامی است که به گوش شنونده میرسد و اگر مستحسن و لطیف و واضح و دلچسب و مناسب مقام و مقتضای حال نباشد، موجب بیزاری شنونده یا خواننده میشود و او را از شنیدن یا خواندن باقی سخن منصرف میکند. سخن همچون قفلی است که آغاز آن، کلید آن است، پس هر قفل سخنی را با کلید مناسب آن باید گشود.
از این گذشته در تمام اجزای دعا - و نه تنها در دعای اول بلکه در همه دعاهای صحیفه - کلمهها و عبارتها، پیدرپی با انسجامی سالم و نیکو و بیآنکه واژهای معیوب و ناهماهنگ با معنی و مقصود در آنها باشد، با نظم و نسقی زیبا آمده است. نسبت جملات در ترکیب و تعاطف با یکدیگر چنان است که گویی عبارت پیشین اجمال و مجال عبارت پسین و عبارت پسین ایضاح و کمال عبارت پیشین است. پیوند میان عبارات چنان دارای استحکام و انضباط لفظی و معنوی است که به نظر میرسد هر عبارتی به طور طبیعی عبارت پس از خود را ایجاب میکند. کلامش همچون آب جاری است که در قالبی آسان و روان با الفاظی نغز و پرمعنی و ترکیباتی سالم و شیوا سرازیر شده است و در بستری هموار به جانهای پاک میریزد و دلها را با زلال خود جلا میبخشد.
این حسن نسق و استحکام و پیوستگی معنوی با همراهی انواع صنایع بلاغی هیچ گاه در کلام امام از باب تصنع و تکلف نبوده استبلکه نشات گرفته از ملکه فصاحت و بلاغت و ضمیر پاک و متعالی اوست. در تمام دعاهای امامعلیهالسلام علاوه بر حسن ابتدا و حسن نسق، حسن ختام بسیار دلپذیر و مناسبی به چشم میخورد که در آراستگی و پختگی و تاثیرگذاری، آن را در حد اعلای سخن قرار داده استبویژه با عنایتبه این که معمولا آخرین بخش از کلام، بیشتر از دیگر اجزای آن در گوش برجای میماند و گاهی فقط همان بخش در ذهن جای میگیرد و لذت آن در نفس جایگزین میگردد.
چنان که میبینیم در دعای اول که سخن از حمد و ستایش از خداوند است و صدر و میان و آخر عبارتهای متعدد به حمد پروردگار و به بیان شایستگی او به حمد و سپاس پرداخته است، در آخرین عبارت آن دعا خدای را حمد گفته و زیبایی خاص و در نهایت ظرافت دعا را با واژه حمد آغاز و هم با واژه حمد به پایان برده است.
این سه عنصر بلاغی برشمرده شده یعنی «حسن الابتداء; حسن نسق و حسن ختام» در تمامی دعاهای صحیفه به صورتهای مختلف متجلی است و با اندک دقتی قابل درک است.
امامعلیهالسلام پس از افتتاح کتاب که بر حسب اقتضای دعا با حمد و ثنای خداوند بود، در دعای دوم با ذکر نام مقدس پیغمبر خدا و درود و صلوات بر او و خاندان مطهرش، مطلب را ادامه داده است که این هم به لحاظ رعایت ادب دعاست که شایسته است پیش از عرض نیاز و حاجتبه درگاه ربوبی، نخستحمد و ثنای او و بیان شایستگیاش به حمد و ثنای بیمنتها شود آنگاه بر پیامبرصلی الله علیه وآله و خاندان عصمت و طهارت ویعلیهمالسلام درود و صلوات فرستاده شود که گویی این زمینهسازی و مقدمهچینی است جهت عرض حاجت و استجابت دعا. از امام صادقعلیهالسلام روایتشده است که: «ان الثناء علی الله والصلوة علی رسوله قبل المسالة» یعنی پیش از خواستن حاجت میبایستخدای را ثنا گفت و بر رسولش درود فرستاد. از امام صادقعلیهالسلام در مورد این که صلوات بر پیامبر و آل طیب او از شرایط استجابت دعاست نقل شده است که: «لایزال الدعاء محجوبا حتی یصلی علی محمد و آل محمد» یعنی تا صلوات بر محمد و آل محمد فرستاده نشود دعا همواره از استجابت محروم خواهد بود و باز از امام صادقعلیهالسلام نقل شده است که: «من دعا ولم یذکر النبیصلی الله علیه وآله رفرف الدعاء علی راسه فاذا ذکر النبیصلی الله علیه وآله رفع الدعاء» یعنی کسی که دعا کند و یادی از پیغمبرصلی الله علیه وآله نکند دعا بالای سر او مانند پرندهای پر میزند و آن گاه که پیغمبرصلی الله علیه وآله را یاد کرد دعا بالا میرود.
دخالت و تاثیر صلوات در استجابت دعا بسیار شگرف و مهم است. بدین لحاظ که چون حضرت محمدصلی الله علیه وآله و آل اطهارشعلیهمالسلام وسائط مطمئن فیض ربوبی به خلق هستند و توسل به آنان در عرض حاجات و تقاضای از خالق متعال به موجب مقام شفاعت آن بزرگواران در نزد خداوند، متضمن برآورده شدن و استجابت دعاست; از طرفی رحمت واسعه ذات اقدس ربوبی جل جلاله و مقام مقدس پروردگاریاش نشاید که از میان حوایج و خواستههای بندهاش یکی را استجابت و دیگری را رد کند پس اگر عرض حاجتهای بنده با تقاضای صلوات و درود خداوند بر محمدصلی الله علیه وآله و آل او همراه باشد خداوند متعال که تقاضای صلوات بر وجود مقدس پیامبر و آل مطهرش را بی شک استجابت میکند، در کنار آن، خواسته و حاجتشخص بنده را نیز به حرمت نام پیامبر و خاندانش استجابت میفرماید. (4) از این روست که میبینیم در سراسر صحیفه سجادیه و در برخی دعاها مکرر ذکر صلوات آمده است.
صحیفه سجادیه از نظر فصاحت کلمه و کلام کاملا مطابق با معیارهای علم بلاغت است. تکتک واژههایش عاری از عیوبی است که در علم معانی به عنوان مخل فصاحت کلمه برشمرده شده است، یعنی هیچ واژهای در سراسر صحیفه کراهت در سمع و غرابت استعمال و تنافر حروف ندارد و مخالف قیاس هم نیست. در عین حال لازم استبه سه مورد که حسب ظاهر برخلاف قواعد معمول در صرف عربی است و غیر از این سه مورد هم نیست اشاره کنیم.
در دعای یکم در عبارت ششم واژه «یتخطا» به معنی «گام برمیدارد» به کار رفته است که مضارع باب تفعل و از ماده خطا یخطو خطوا استبه معنی راه رفتن. چنان که ملاحظه میشود لامالفعل آن در اصل «واو» است ولی در مضارع، همزه است. در بادی امر به نظر میرسد که از ماده «خطا» استبه معنی «نادرست و ناصواب» گرفته شده در حالی که اینطور نیست و صحیح آن همان «گام پیش نهادن» است. بنابراین به دو صورت قابل توجیه است. یکی این که قائل به ابدال «واو» به همزه باشیم که حسب شایع در زبان عرب در آن روزگار، در کلام امام نیز صورت گرفته لذا چنین استعمالی مطابق با استعمال مردم در آن زمان است که خود محکوم به فصاحت است. توجیه دیگر این که محتمل بدانیم در ضبط این کلمه مسامحه صورت گرفته و اصل آن همان «یتخطی» است که اتفاقا در صحیفه مکشوفه در آستان مقدس امام رضاعلیهالسلام «یتخطی» آمده است. در این صورت براساس توجیه دوم موضوع کلا منتفی است.
اما مورد دوم و سوم: در دعای هشتم در عبارت ششم آمده است: «ان یستحوذ علینا الشیطان» و در دعای سیویکم در عبارت ششم آمده است: «استحوذ علیه الشیطان» چنان که ملاحظه میشود هر دو فعل مضارع و ماضی خلاف قواعد معمول صرف عربی به کار رفته است و قاعده اعلال - قلب «واو» به «یاء» در مضارع و قلب «واو» به «الف» در ماضی اعمال نشده است. با این وصف این کلمات مخل به فصاحت نیستند زیرا به کار رفتن این عبارات از باب تلمیح است که اشاره دارد به آیه9 از سوره مجادله در قرآن که فرموده است: «استحوذ علیهم الشیطان» و قرآن کریم حسب استعمال مردم و مطابق کاربرد اجتماعی در آن زمان به کار برده است که این نه تنها خلاف فصاحت نیستبلکه عین فصاحت است. این کلمه و نظایر آن مانند مغرب و مشرق که خلاف قاعده صرفیاند و در قرآن کریم به کار رفته است از جمله استثناءات لغوی محسوب میشوند و اگر غیر از این صورت استعمال شوند برای مردم که این گونه استعمال میکنند غریب و نامفهوم خواهد نمود. این امر دقیقا مطابق با اصول زبانشناسی امروز است که پیروان بسیار آن قائل به استعمال واژهها و عبارات مطابق با کاربرد عمومی مردماند زیرا در این صورت است که زبان متحول میشود و پیشرفت کمی و کیفی میکند و قواعد کهن جای خود را به قواعد نوین دستوری و زبانی میدهد.
از نظر فصاحت کلام، صحیفه برخوردار از تمامی معیارها و اصول بلاغی است که یک سخنور بلیغ باید رعایت کند. هیچ کدام از عیوب فصاحت کلام در سراسر صحیفه به چشم نمیخورد، از قبیل ضعف تالیف، تعقید لفظی و معنوی، تنافر کلمات، تتابع اضافات و کثرت تکرار. ضمن این که دوتای اخیر در صورتی مخل فصاحت هستند که در کلام ایجاد ثقالت و دشواری در تلفظ کنند و ذوق را بیازارند و گرنه چه بسا از محسنات و نیکوییهای ظاهری کلام به شمار میآیند. چنان که در قرآن کریم است: «مثل داب قوم نوح» که تتابع اضافات است و در عین حال زیباست. همچنین مانند: «ونفس و ما سواها فالهمها فجورها و تقویها» که کثرت تکرار در ضمیر «ها» دارد و کمترین دشواری و ناهمواری در تلفظ ایجاد نکرده بلکه مجموعهای بسیار زیبا و خوشآهنگ پدید آورده است.
در صحیفه سجادیه یک مورد در دعای چهلوهفتم تتابع اضافات و کثرت تکرار با هم در یک عبارت جلب توجه میکند که در کمال روانی و سادگی بیان شده است و کمترین دشواری در تلفظ به وجود نیاورده است، بلکه صورتی زیبا و آهنگی دلچسب یافته است. در عبارت سیوششم «ولک الحمد حمدا مع حمد کل حامد». به صورتی تحسینآمیز دو پدیده بلاغی یعنی کثرت تکرار و تتابع اضافات را توامان و به وجه احسن آورده است و ملاحظه میشود که نه تنها قبیح و نامطبوع نیست و ذوق سلیم هرگز از آن آزرده نمیشود بلکه کلام، آهنگی خوش و روان یافته است. آنچه علما در علم معانی در باب احوال مسند و مسندالیه، ایجاز و اطناب و مساوات، فصل و وصل و حصر یا قصر گفتهاند در سراسر صحیفه به خوبی ملاحظه میشود و نمونههای بارز آن به چشم میخورد و کلا منطبق با اصول و مبانی علم معانی است. ضمن این که اساسا زبان دعا، زبان پرهیز از اطناب است، عبارات عمدتا موجز و کوتاه و پیدرپی بر هم سوار است. از تطویل (درازگویی) اجتناب میشود تا حاجتها بیفوت وقتبه پیشگاه خداوند عرض شود. مگر در برخی موارد که مراد تاکید یا اغراض معنوی دیگری نظیر تلذذ در مقام سخن گفتن با معبود متعال و خدای بیمثال باشد. مثلا در دعای پنجاهودوم در بند اول فرموده است: «... و کیف یخفی علیک - یا الهی - ما انتخلقته و کیف لاتحصی ما انت صنعته او کیف یغیب عنک ما انت تدبره». در هر جمله ضمیر منفصل «انت» در مقام مسندالیه ذکر و تکرار شده است که اگر آنها حذف و فقط به ضمیرهای متصل به فعل اکتفا میشد کلام تمام و وافی به مقصود بود ولی امامعلیهالسلام در مقام تلذذ از سخن گفتن با حق تعالی و تالید بر این که همه چیز از آن اوست طول کلام را مطلوب داشته است همچنین معترضه آوردن جمله ندائیه «یا الهی» در میان کلام که از موارد اطناب استبه منظور طلب شفقت و مهربانی و رحمت از معبود است.
اما در دعای بیست و نهم مشاهده میشود که تنها در ابتدای دعا یک بار فرموده است «اللهم» و تا پایان دعا - هر چند دعا کوتاه است - این عبارت تکرار نشده است در صورتی که در دیگر دعاها عبارت اللهم مکرر ذکر گردیده و در برخی این تکرار بسیار چشمگیر است. مثلا در دعای سیام که تقریبا هم اندازه دعای بیست و نهم استسه بار عبارت «اللهم» تکرار شده است.
اگر به عمق معنی و مفهوم هر دو دعا بخوبی دقت کنیم و به روح کلام در آنها به ژرف بنگریم، متوجه میشویم که در دعای بیستونهم سخن از تنگی و گرفتاری و عرض حال بنده بدگمان نسبتبه لطف و رحمتخداوند و ملتمس در نزد غیر خداست (حتی التمسنا ارزاقک من عند المرزوقین) بندهای که هنوز بدان حد از یقین و اطمینان راسخ قلبی سبتبه فضل و رحمت الهی و این که اگر گشایشی و فراخی در زندگی است از رازق قادر است نه مرزوق عاجز، نرسیده لذا شایسته ذکر نام اقدس ربوبی در حین سخن گفتن با او نیست و چه بسیارند بندگانی که از کجفهمی و نادانی، در امور تدبر نمیکنند و بهرهمندی از نعمات زندگی را به عوامل مادی و اشخاص و افراد روزیخوار نسبت میدهند نه به مبدا هستی و خدای روزیرسان بلکه از او جدا گشتهاند و چون به تنگی و بلا گرفتار آیند آن گاه شاید به خالق خود روی آورند. اما وجود مبارک امام معصومعلیهالسلام که از این اوصاف مبراستبلکه در عالیترین مقام قرب و منزلت الهی است، آنچه در دعای خود فرموده است زبان حال بندگان خطاکاری مانند ماست که چون به فضل و رحمتبیانتهای تنها منبع روزی ده و هستی بخش مظنون میشویم روزی را از غیر او طلب میکنیم. اما در دعای سیام کاملا عنایتبه فضل خداوندی است و پناه بردن به او از شر دین و وامداری و این که تنها اوست که سرچشمه استمداد و استعانت است تا بنده عاجز آبرویش محفوظ بماند و از غصههای نیازمندی رهایی یابد و بندهای که چنین یقین نماید شایسته است که در بیان حاجتخود به خدای سبحان و تقاضای موهبت و تفضل او، نام اقدسش را بر زبان جاری سازد تا بدینوسیله بگوید خداست و فقط خداست که تنها ملجا شایسته عرض حاجات و تقاضای رفع نیازمندی است. همچنین در دعای چهلوهفتم برخی عبارات را مکرر بیان فرموده است; مثلا جمله: «انت الله لا اله الا انت» را در ابتدای دعا ده بار تکرار کرده است و «سبحانک» را بیشتر از این، که این اطناب و تکرار از باب تاکید و تقریر معنی در نفس است. بسیاری از عبارت را با «رب» و بسیاری دیگر را با «اللهم» آغاز فرموده که مقتضای حال است و تکرار برای ایضاح و تقریر تنها مبدا امید و رجاء میباشد و از سوی دیگر تکرار نام مقدسش لذتبخش و جانبخش است.
تشبیه که یکی از موضوعات مورد بحث در علم بیان است و شاید بتوان گفت از دیگر صنایع بلاغی این علم مهمتر و حساستر است، در صحیفه سجادیه به نحوی بسیار زیبا و ظریف به کار رفته است. اصولا تشبیهسازی به گونهای که بر وفق مراد و گویای مقصود باشد و در نفس مخاطب مؤثر افتد، با توجه به اغراضی که در تشبیه وجود دارد از قبیل بیان حالت مشبه، تقریر و تثبیتحال مشبه در ذهن، مدح مشبه، تقبیح مشبه و غیره کار هر کسی نیستبلکه تنها سخنور آگاه و بلیغ و تواناست که میتواند به این کار دستیازد. چرا که اگر مشبه به چیزی تشبیه شود که هیچ وجه شبهی در دو تا مشترک نیستیا وجه شبه چیزی غیر از مقصود در تشبیه استیا وجه شبه در مشبهبه که باید قویتر از مشبه باشد، ضعیف است و گویای مقصود نیست و میشد مشبه به دیگری که در وجه شبه مورد نظر اقوی و گویاتر استبرگزید; تشبیه هرگز مفید نخواهد بود بلکه احیانا مضر است و اثر کلام را منتفی میکند. از این روست که درمییابیم تنها سخنور چیرهدست و ماهر میتواند با تکیه بر اطلاعات وسیع نسبتبه پدیدهها و مسائل اجتماعی و اوصاف و ویژگیهای ذاتی و عرضی آنها و آگاهیهای زیباییشناسی و نگریستن به محیط اطراف خود از نظر گاه هنری و احساسی و عقلی، اغراض و مقاصد خویش را در ضمن سخنانش در قالب تشبیهات بجا و مؤثر بیان و در نفس شنونده نفوذ کند.
چنین تشبیهاتی در صحیفهسجادیه فراواناست که برای نمونه به چند مورد آن اشاره میکنیم:
- در دعای دوم در عبارت سوم در توصیف حضرت محمدصلی الله علیه وآله فرموده است: «... و مفتاح البرکة» یعنی کلید برکت و آن حضرت را به کلید تشبیه نموده است. این نوع تشبیه، تشبیه بلیغ است که گفتهاند بهترین نوع تشبیه است زیرا در آن فقط مشبه و مشبه به ذکر میشود و قدرت تخیل در آن چنان عالی است که موهم اتحاد و عدم تفاضل مشبه و مشبهبه نسبتبه یکدیگر است و مشبه چندان برتری میابد که در وجه شبه به سطح مشبهبه میرسد که نوعی مبالغه در شدت تشبیه است. در این جا امام در قالب تشبیه فرموده است که پیامبر نه مانند کلید برکت استبلکه وجود مبارکش خود کلید برکت است و با اوست که درهای برکتخداوند گشوده میشود.
- در دعای سیویکم در عبارت هفتم در بیان مقام کسی که در خطا و گناه و گمراهی بوده است اما به راه هدایت میآید و به خدا متوجه میشود فرموده است: «... تقشعت عنه سحائب العمی» (یعنی ابرهای کوری از پیش او باز شد). کوری را تشبیه کرده استبه ابر آن گاه مشبهبه (ابر) را به مشبه (کوری) اضافه نموده است که نوعی تشبیه بلیغ است و همچنین تشبیه مؤکد مجمل. خاصیت ابر این است که روشنایی را میکاهد و از تابش نور خورشید و ماه و ستارگان جلوگیری میکند پس به لحاظ این که خاصیت کوری نیز زایل شدن دید چشم و جلوگیری از دیدن اشیاء استبه ابر تشبیه شده است.
همچنین در ضمن همین تشبیه استعاره لطیفی است که شایان توجه است. «عمی» که به معنی کوری است استعمال شده استبه جای «ضلالت» به معنی گمراهی. این استعاره مصرحه یا تصریحیه است و به اعتبار طرفین استعاره یعنی مستعارله (ضلالت) و مستعارمنه (عمی) که هر دو در شی واحد به اتفاق یافت میشوند، استعاره وفاقیه است.
- در دعای بیستوچهارم در عبارت چهارم فرموده است: «اللهم صل علی محمد و آله کما شرفتنا به...» در این جا نوعی تشبیه مجمل مرسل وجود دارد که مشبهبه مصدر مؤول و مشبه محذوف اما در تقریر است. «شرفتنا» به سبب «ما»ی مصدریه پیش از آن تاویل به مصدر میشود. «شرافة» و مشبه محذوف «صلاة» است و تقدیرا جمله چنین است: اللهم صل علی محمد و آله صلاة کشرافتنا.
- در دعای چهل و نهم در عبارت هفدهم فرموده است: «فهب لی - یا الهی - من رحمتک و دوام توفیقک ما اتخذه سلما». «سلم» به معنی نردبان است و در این جا آنچه را که از خداوند خواسته است تا بدیشان ببخشد تشبیه کرده استبه نردبان تا با آن به رضوان و دایره امن الهی عروج کند. «سلم» مشبه به و «ها» در «اتخذه» مشبه و نوع آن تشبیه مؤکد مجمل است. غرض از تشبیه در این جا بیان حال و اوصاف مشبه است. کاربرد مجاز یعنی استعمال کلمه یا کلام در غیر موضوعله خود، معمولا در هر سخنی یافت میشود که به نسبت توانایی و مهارت صاحب آن سخن تعابیر و مفاهیم و ترکیبات و اصطلاحات مجازی در مراتب مختلف دانی تا عالی قرار میگیرند. هر قدر استعمالهای مجازی از قبیل استعاره و کنایه، لطیفتر و تناسب میان معانی حقیقی و مجازی بیشتر باشد، سخن رونق و زیبایی افزونتری مییابد و بیشتر بر نفس مؤثر میافتد. از نمونههای عالی این کاربردهای مجازی در قرآن کریم و نهجالبلاغه و صحیفه سجادیه بسیار است، مثلا:
- در دعای پنجم در عبارت هشتم فرموده است: «اللهم فصل علی محمد و آله وکدلنا ولاتکدعلینا وامکرلنا ولاتمکر بنا»، در این عبارت علاوه بر این که صنعتبدیعی طباق سلب و صنعتبدیعی ملحق به جناس از نوع اشتقاق است (میان کد ولاتکد و میان امکر و لاتمکر) استعمال لفظ «کید» و «مکر» که به معنی خدعه و نیرنگ است در معنی «اراده و تدبیر» مجاز استبه علاقه مشابهت که در اصطلاح به آن استعاره میگویند. کید و مکر در معنی اصلی خود در شان خدای سبحان استعمال نمیشود زیرا کید و مکر کاشف از یک قصد سوء و نیت نامحمود از طرف صاحب آن نسبتبه شخص دیگر است که خدای متعال از آن منزه است و در استعمالهای قرآن کریم نیز به همین ترتیب است. در سوره یوسف، آیه76 میفرماید: «... کذلک کدنا لیوسف» (تدبیر کردیم برای یوسف) و در سوره طه آیه 15 فرموده است: «ان الساعة آتیة اکاد اخفیها» یعنی «ارید اخفیها» (همانا ساعت است آینده خواهم نهان دارمش...)
معجم الوسیط در معنی «کید» گفته است: «کید عبارت است از اراده مضر نسبتبه غیر به طور پنهانی و این از جانب خلق است اما کید از جانب خداوند تدبیر بحق استبرای مجازات اعمال خلق «انهم یکیدون کیدا واکید کیدا). راغب اصفهانی در معنی «لاکیدن اصنامکم» گفته استیعنی «لاریدن» همچنین از قول شاعر معروف عرب عمربن ابی ربیعه نقل شده است که:
کادت و کدت و تلک خیر ارادة لو عاد من لهو الصبابة ما مضی
ملاحظه میشود که در این بیت نیز به خیر بودن کید اشاره شده استیعنی تدبیر و چارهاندیشی پسندیده. آنچه در مورد «کید» گفته شد در مورد «مکر» نیز صادق است کما این که قرآن کریم میفرماید: «و مکروا و مکر الله والله خیر الماکرین».
پس در این جا به کار بردن کید و مکر برای خداوند استعاره تبعیه است و همچنین مصرحه است و به اعتبار دیگر استعاره وفاقیه است و همچنین استعاره مطلقه است زیرا همراه آن چیزی از اوصاف و ملائمات مستعارله (تدبیر و اراده) و مستعارمنه (کید و مکر) ذکر نشده است.
- در دعای سیزدهم عبارت نوزدهم فرموده است: «... ان یدک بالعطایا اعلی من کل ید» که استعمال «ید» برای خداوند در معنی قدرت، مجاز است همان گونه که در قرآن کریم نیز به کار رفته است مانند: «تبارک الذی بیده الملک» یا «یدالله فوق ایدیهم» در این مورد به چند نکته میتوان اشاره کرد. یکی این که استعاره مکنیه (بالکنایه) استبه این اعتبار که خداوند تشبیه شده استبه چیزی مثلا انسان که از طریق دست اعمال قدرت و تصرف در امور میکند و آن گاه مشبهبه (انسان) حذف شده و یکی از لوازم و ملائمات آن یعنی دست (ید) که از لوازم اصلی آن از حیث اعمال قدرت استبرای مشبه (خداوند) ذکر شده است (یدک) که در علم بیان و در استعاره مکنیه چنین امری یعنی اسناد لوازم مشبهبه به مشبه را استعاره تخییلیه مینامند. لازم به توضیح است که تشبیه خداوند که غیرمحسوس به حواس پنجگانه است نه بر سبیل بیان و توصیف مشبه خفی به مشبهبه جلی استبلکه صرفا جهتسادهتر نمودن فهم و درک خداوند توسط عقول محدود انسان از راه نگاه کردن به محسوسات است چرا که انسان در دریافت محسوسات و درک آنها سریعتر است تا معقولات. پس این نزول از معقول به محسوس فقط از باب تسهیل و تسریع در فهم قدرت خداوند است.
دیگر این که استعاره تصریحیه (مصرحه) است که خلاف استعاره مکنیه استبه این اعتبار که «قدرت» خداوند تشبیه شده استبه دست که اساسا وسیله اعمال قدرت و تصرف در امور است آن گاه مشبه مستعارله «قدرت» حذف شده و مشبهبه (مستعارمنه) «دست» ذکر گردیده است. از طرف دیگر چون ملائمات و لوازم هیچ کدام از مستعارله و مستعار منه در کلام ذکر نشده است، استعاره مطلقه است.
دیگر این که میتوان گفت مجاز مفرد مرسل استبه «علاقة آلیت»; یعنی آنچه که آلت انجام یک فعل است. و در این جا منظور اعمال قدرت است; استعمال شده استبه جای خود آن فعل و در این جا یعنی اعمال قدرت; چنان که در قرآن کریم میفرماید: «واجعل لی لسان صدق» و لسان که آلتسخن گفتن است استعمال شده استبر سبیل مجاز به علاقه آلیت در معنی «کلام» یعنی کلام صدق.
همچنین در علم بدیع این چنین کاربردی را توریه یا ایهام میگویند. به لحاظ این که «ید» دارای دو معنی استیکی قریب (دست) و دیگری بعید (قدرت) و در این جا معنی بعید موردنظر است ولی آنچه در ابتدای امر به ذهن خطور میکند معنی قریب است که منظور گوینده نیست. از سوی دیگر چون «عطایا» (بخششها) که از لوازم و ملائمات معنی قریب است، یعنی معمولا بخشش به طور محسوس با دست انجام میگیرد، برای «ید» ذکر شده است، توریه مرشحه است.
یکی از مظاهر بلاغی بسیار زیبا در صحیفه سجادیه که در قرآن کریم و نهجالبلاغه نیز بهطور چشمگیر به کار رفته است «سجع» است. (5) مسجع بودن کلام امام بدون شک بیانگر قدرت و توانایی شگرف امامعلیهالسلام در خلق آثار لفظی متعالی است. سجع که در نثر حکم قافیه در نظم را دارد از نشانههای چیرگی و استادی یک سخنور است که میتواند بیرنج و مشقت و بی آن که به تکلف و تصنع گراید، سخنش را به زینت لفظی سجع بیاراید تا بر گوشها خوشنوا و بر زبانها روان افتد.
در نثر مسجع سخنور ملزم به رعایتسجع میان فقرات است چنان که شاعر در شعر ملزم به رعایت قافیه میان ابیات است و هر فقره در نثر حکم یک بیت را در نظم دارد. همان گونه که قافیه علیرغم محدودیتی که در واژهپردازی شاعر به وجود میآورد و او را محصور در خود میکند و شاعر اگر حاذق و چیرهدستباشد بدون آن که در دایره محدود قافیه به تنگ آید مقاصد و مضامین بکر و بلند را در همان چارچوب قافیه و وزن میسراید، سخنور توانا و بلیغ نیز قادر است در همان قالب و دایره سجع بدون این که به رنج افتد یا به ضعف و ناتوانی در گزینش یا تالیف واژهها گرفتار آید مفاهیم ارزشمند و معانی روحپروری را بیان کند. در قرآن کریم و در نهجالبلاغه این صنعتبدیعی به طرز بسیار زیبایی کاملا جلب توجه میکند. در قرآن مانند: «والعادیات ضبحا، فالموریات قدحا، فالمغیرات صبحا، فاثرن به نقعا، فوسطن به جمعا. » همچنین مانند: «فی سدر مخضود، و طلح منضود، و ظل ممدود».
و در نهجالبلاغه در خطبه نخست فرموده است: «انشا سبحانه فتق الاجواء وشق الارجاء و سکائک الهواء، فاجری فیها مآء متلاطما تیاره، متراکما زخاره، حمله علی متن الریح العاصفة والزعزع القاصفة، فامرها برده وسلطها علی شده و قرنها الی حده، الهواء من تحتها فتیق والماء من فوقها رفیق».
نکته جالب توجه دیگر در صحیفه این است که صنعت موازنه که متکلم یا شاعر را میدان واژهپردازی وسیعتر و گستردهتری میدهد و در گزینش الفاظ در پایان فقرات و فواصل عبارات یا آخر ابیات آزادتر است در صحیفه فراوان بهچشم میخورد. (6) با این حال انتخاب واژهها در هنگام سجع و چه در موازنه سبک و ساده و سلیس است. این نیست مگر اقتضای دعا که باید با مقتضای حال مطابق باشد نیز رعایت لزوم سادگی و سهولت در فراگیری و تکرار آن در تحاجتبردن به پیشگاه معبود. از سوی دیگر حکایت از استادی و چیرگی امامعلیهالسلام در واژهپردازی و سخنوری دارد.
مثال موازنه در قرآن، این آیه شریفه است که میفرماید: «نمارق مصفوفة وزرابی مبثوثة» نمونه سجع در صحیفه جملات زیر از دعای هشتم است:
«نعوذبک من سوء السریرة واحتقار الصغیرة و ان یستحوذ علینا الشیطان اوینکبنا الزمان او یتهضمنا السلطان، و نعوذبک من تناول الاسراف و من فقدان الکفاف و نعوذ بک من شماتة الاعداء و من الفقر الی الاکفاء».
موازنه در صحیفه مانند جملات زیر است از دعای چهلوششم شماره 21:
اخرت و انت مستطیع للمعاجلة و تانیت و انت ملیء بالمبادرة. لم تکن اناتک عجزا ولا امهالک وهنا ... بل لتکون حجتک ابلغ و کرمک اکمل.»
یکی از انواع زیبای سجع، سجع مرصع است که باید علاوه بر فواصل دو فقره سایر الفاظ فقرات با یکدیگر در وزن و قافیه متحد باشند. و در صحیفه موارد زیادی از این نوع سجع جلب توجه میکند مانند:
- و والی فیک الابعدین وعادی فیک الاقربین (دعای 2، جمله 12 و13) - واجعلنا من دعاتک الداعین الیک و هداتک الدالین علیک (دعای 5، جمله 15) - رقت فیه القلوب وقلت فیه الذنوب (دعای 45، جمله 28) - یا من یرحم من لایرحمه العباد و یا من یقبل من لاتقبله البلاد (دعای46، جمله 1 و 2)
و چون در این عبارات، قرینهها (فقرات) مساوی هستند بهترین نوع سجع محسوب میشوند.
جز آنچه گفته شد انواع بسیاری از صنایع بدیعی که کلام پربها و هدایتگر امامعلیهالسلام را آراییده است، میتوان در صحیفه سجادیه یافت که ذکر همه آنها با همه موارد از حوصله این مقاله خارج استبنابر این به طور مختصر تنها به چند نمونه اشاره میکنم:
جناس:
- دعای13، جمله7 و 8: «یا من لاتفنی خزائنه المسائل و یا من لایبدل حکمته الوسائل» که میان مسائل و وسائل جناس مضارع است.
- دعای19، جمله3: «تحیی به ما قد مات و ترد به ما قد فات» که میان ما و مات جناس ناقص و میان مات و فات جناس لاحق است.
مقابله:
عکس (تبدیل):
اکتفاء:
مراعات نظیر:
تفصیل در وجوه بلاغی صحیفه سجادیه و ارزشهای ادبی آن اقتضا میکند که با صرف وقت و حوصله بیشتر بدان پرداخته شود تا در شان آن باشد و اگر خداوند توفیق عنایتبفرماید وامامعلیهالسلام لطف به مساعدت فرمایند، انشاءالله در آینده بدینکار مبادرت خواهم ورزید. اما امید است که همین مقدار در پیشگاه مبارک آن امام همام مقبول و ماجور افتاده باشد.
والله الولی الحمید و علیه التکلان
پی نوشت :
1- غیر از عمیدالرؤساء اشخاص دیگری را به عنوان راوی از قول بهاءالشرف ذکر کردهاند مانند ابن سکون ابوالحسن علی بن محمدبن محمدبن علی الحلی متوفی حدود606 ه . ر.ک: الصحیفة السجادیة، تقدیم و تحقیق کاظم مدیرشانهچی، چاپ آستان قدس رضوی.
2- این مطالب را جناب آقای سید احمد فهری در کتاب خود به نام شرح و ترجمه صحیفه سجادیه و در مقدمه آن نوشتهاند.
3- ر.ک: الصحیفة السجادیة، تقدیم و تحقیق کاظم مدیرشانهچی.
4- شرح و ترجمه صحیفه سجادیه، سید احمد فهری.
5- ولی در مورد قرآن به منظور احترام و تعظیم به جای سجع، «فاصله» میگویند زیرا سجع در لغت صدای بغبغوی کبوتر است.
6- موازنه این است که دو کلمه آخر در دو فقره که به آنها فاصله میگویند یا دو مصراع یک بیت فقط در وزن متساوی باشند، مانند این دو فقره از خطبه اول نهجالبلاغه: «الذی لایدرکه بعد الهمم ولایناله غوص الفطن.
2- تلخیص البیان فی مجازات القرآن، السید الشریف الرضی
3- جواهر البلاغة فی المعانی و البیان و البدیع، السید المرحوم احمد الهاشمی.
4- شرح و ترجمه صحیفه سجادیه، سید احمد فهری.
5- الصحیفة السجادیة، تقدیم و تحقیق کاظم مدیرشانهچی.
6- معالم البلاغة، محمد خلیل رجایی.
7- نهجالبلاغه، ترجمه فیضالاسلام.
منبع:فصلنامه مشکوة، شماره 53
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}